استر هیکس کیست ؟
استر هیکس ( Esther Hicks ) ، متولد ۵ مارس ۱۹۴۸ در کولویل یوتا آمریکا است . در حقیقت نام اصلی او استر ویور ( Esther Weaver ) می باشد که پس از ازدواج او با جری هیکس ( Jerry Hicks ) در سال 1980 فامیلی او مطابق با فامیل همسرش به هیکس تغییر پیدا کرد. استر هیکس قبل از ازدواج با جری هیکس ،با فرد دیگری به نام Richard D Geer ازدواج کرده بود که حاصل آن ازدواج دختری به نام تریسی ( Tracy Geer Ayers ) می باشد .در سال 1976 استر هیکس با جری اسپینر هیکس در یک نماشگاه کاری در شهر فرسنو ملاقات میکند . در آن زمان جری هیکس یک توزیع کننده سطح بالا در شرکت Amway بوده است .
جری هیکس همراه با همسرش قبلی خود Trish در این نمایشگاه شرکت کرده بود . ( در حقیقت با همسرش شریک بوده ) در آن زمان جری هیکس سخنرانی کاری از کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید اثر ناپلون هیل را ارائه میدهد . توزیع کننده های شرکت Amway در آن زمان به عنوان گروهی که از آموزه های بیندیشید و ثروتمند شوید برای انگیزش کارکنان استفاده میکردند شناخته شده بودند . همچنین نوار زمانی شرکت Amway افشا میکند که از این آموزه های انگیزشی فقط برای تعدادی از تجارت های پول ساز استفاده شده است .جری هنگام مطالعه کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید متوجه سانسور و حذفیات شده بود و همیشه پیگیر بود تا محتوایی کامل تر و جامع تر را در زمینه متافیزیک بدست آورد.
در همین زمان روابط بین جری و استر هیکس توسعه پیدا کرد و 21 آگوست سال 1980 ، استر هیکس از همسر خود ریچارد جدا شد . کمتر از 2 هفته بعد ، استر هیکس در 3 سپتامبر 1980 با جری در کشور کلارک ازدواج کرد . در سال 1986 جری و استر شروع به نوشتن مقالات آبراهام کردند . در سایت استر هیکس اشاره شده که ابتدا این محتوا به کارمندان شرکت Amway ارائه شد و کم کم گسترش پیدا کرد تا جایی که به نویسنده پرفروش از دیدگاه مجله نیویورک تایمز قرار گرفت . پس از آن ، آنها شروع به راه ندازی ورکشاپ های آموزشی از مطالب ابراهام کردند . استر هیکس و جری هیکس زندگی خوب و عاشقانه ای داشتند و در کنار یکدیگر توانستند اطلاعات زیادی را در مورد قانون جذب جمع آوری کنند که حاصل آن 9 کتاب مفید می باشد ( 9 کتاب با همکاری هم دارند اما کتاب های استر بیشتر هستند ! ) . اما متاسفانه جری هیکس در ۱۸ نوامبر ۲۰۱۱ فوت کرد که علت مرگ جری هیکس را سرطان عنوان کرده اند.
نام به فارسى | استر هیکس |
---|---|
نام به انكليسى | Esther Hicks |
تاریخ تولد | ۵ مارس ۱۹۴۸ |
تاریخ مرگ | نامشخص |
محل زندگی | آمریکا |
همسر | جری هیکس (فوت شد) |
شغل | نویسنده ، سخنران |
ثروت | نامشخص |
اولین ارتباط استر هیکس با آبراهام
داستان اولین ارتباط استر هیکس با آبراهام در مقدمهی کتاب ” بخواهید تا به شما داده شود ” این طور بیان شده است :
سال ۱۹۸۴ بود و طی چهار سالی که ازدواج کرده بودیم تا آن روز ، نه مشاجره ای بینمان درگرفته بود و نه کلمات تندی میانمان رد و بدل شده بود . دو زن و شوهر بودیم که با خوشی زندگی میکردیم و سر هر موضوعی باهم توافق داشتیم. تنها موضوعی که باعث ناراحتی ما میشد وقتی بود که جری ماجراهای بیست سال قبل خود را درباره ووییجا بورد (تخته ای که روی آن کلماتی نوشته شده و عده ای مدعی هستند از طریق آن میتوانند پاسخهایی از عالم دیگر دریافت کنند.) برای دوستانش نقل میکرد. هربار که صحبت جری به اینجا میرسید من مودبانه عذر خواهی میکردم (گاهی هم چندان مودبانه نبود) و به دستشویی یا اتاق دیگری میرفتم یا چند دقیقه برای پیادهروی از خانه خارج میشدم تا زمان بگذرد و دوباره بازگردم.
بعدها جری متوجه این موضوع شد و دیگر جلوی من در این باره حرفی نمیزد. من خیلی مذهبی نبودم ولی در جلسات مذهبی روز یکشنبه شرکت میکردم تا شیطان و ابلیس را از یاد نبرم. بنابراین از مسایل مربوط به شیطان میترسیدم و دوری میکردم. یکبار که در اتومبیلم به تماشای فیلمی در سینمای روباز رفته بودم از پنجره پشت نگاه کردم و چشمم به پرده فیلم سینمای مجاور که جنگیر را نشان میداد (عمداً به تماشای این فیلم نرفته بودم) افتاد. آنچه دیدم چنان مرا ترساند که تا چند هفته کابوس میدیدم.
در آن سال ها مردم از خانمی که می تواند با روح صحبت کند سخن می گفتند . جری در فکر قرار ملاقاتی با او بود. من هیمشه او را از ملاقات با او منع می کردم . دوستم به جری گفت: «نامش شیلا است. قراری میگذارم و بهتان خبر میدهم.» جری چند روز بعد را صرف نوشتن سوالاتش کرد. میگفت بعضی از سوالاتش به دوران کودکی باز میگردد. من سوالی نداشتم، بیشتر ذهنم متوجه این موضوع شده بود که اصلاً به این جلسه بروم یا نه. هنگامی که به طرف خانهاشان میرفتم با خودم فکر میکردم این چه ماجرایی است که دارم خودم را درگیر آن میکنم. خانهی زیبایی بود و ما درست در مقابل پلههای آن از خودرویمان پیاده شدیم. در زدیم و خانم محترمی در را باز کرد و به ما خوشامد گفت و مرا به اتاقی که بسیار زیبا آراسته شده بود هدایت کرد. خانه بسیار بزرگ بود اما ساده و در عین حال با سلیقه مبله شده بود. احساس خوبی داشتم.
بعد در اتاق دیگر باز شد و دو خانم دیگر که لباس های مرتبی داشتند وارد شدند. با دیدن آنها احساس آسودگی کردم و با خود اندیشیدم، قضیه به آن بدی ها هم که فکر میکنم نیست. آنها ما را به اتاقی دیگر دعوت کردند که تخت کوچکی در آنجا قرار داشت و دختری روی لبه تخت نشسته بود. دستیارش هم روی صندلی نشسته بود و ضبط صوتی روی میز کناری اش بود. من و جری هم روی دو صندلی دیگر نشستیم. دستیارش توضیح داد که شیلا به حالت آرمندگی(ریلکسیشن) درمیآید و آگاهی خود را رها میکند و لابد به عالم غیرمادی وصل میشود و ما میتوانیم سوالات خود را بپرسیم. شیلا روی تخت دراز کشید و شروع کرد به کشیدن نفس هایی عمیق و بعد با صدای غیرعادی گفت: «حالا شروع کنیم.سوالی داشتید؟» به جری نگاه کردم و امیدوار بودم چیزی بگوید زیرا خود من اصلاً آمادگی اینکار را نداشتم.
جری شروع به سوال کرد و شیلا به آرامی پاسخ آنها را میگفت. گرچه صدا در اصل صدای خود شیلا بود اما گویی دگرگون شده و از عالم دیگر به سوی ما میآمد. سی دقیقه فرصت ما به سرعت گذشت. اما در طول این مدت احساس خوبی داشتیم. وقتی به خودرویمان بازگشتیم به جری گفتم: «دوست دارم فردا هم بیایم و سوالاتی هست که مایلم بپرسم.» جری خوشحال شد زیرا سوالات او هنوز به اتمام نرسیده بود. در جلسهی بعدچند دقیقهای هم به من فرصت رسید و من از شیلا این سوال را کردم: «چگونه میتوانیم به آنچه میخواهیم برسیم؟» و پاسخ چنین بود: «از طریق مراقبه و تلقین.» مراقبه برایم چندان کار دلخواهی نبود و هیچ اطلاعی از آن نداشتم.
این کلمه مرا به یاد مرتاضان هندی میانداخت که روی تختی پر از میخ دراز میکشند یا روی ذغالهای گداخته راه میروند یا کسانی که در فرودگاهها صدقه جمع میکنند. بنابراین پرسیدم: «منظور از مراقبه چیست؟» جواب واضح و کوتاه بود: «در اتاقی خلوت بشینید لباسهای راحت به تن کنید و بر دم و باز دم خود تمرکز کنید. سعی کنید افکار خود را رها کنید و به نفس خود فکر کنید. اگر دو نفری این کار را بکنید نیروی آن بیشتر خواهد شد.» کلماتی که از دهان شیلا خارج میشد به جانم مینشست. احساسی از محبت وجودم را در بر گرفت که برایم سابقه نداشت. ترسم از بین رفته بود و من و جری هر دو احساس خوبی داشتیم. صدای دکمه ی ضبط صوت مرا از آن حالت بیرون آورد. وقت گفتگوی ما تمام شده بود.
دستیار شیلا از ما پرسید دلمان میخواهد بدانیم نام راهنمای معنوی ما که در اعماق روحما قرار دارد چیست؟ تا به حال چیزی به نام راهنمای معنوی نشنیده بودم اما انگار سوال خوبی بود؛ بنابراین گفتم : «بله، خواهش میکنم نام او را بگویید.» شیلا گفت : «شما خود قابلیت ارتباط با او را دارید.» و قبل از آنکه بتوانم سوال دیگری بپرسم چشمان شیلا باز شد و بلند شد و نشست. من و جری خانه را ترک کردیم. تجربهی عجیبی بود. به سوی کوهستان نزدیک شهر رفتیم. در جایی از خودرو پیاده شدیم و به تماشای غروب پرداختیم. فقط میدانستم شگفتزده شده ام. وقتی به خانه بازگشتیم دو نیت بسیار قوی داشتم.
اول اینکه مراقبه کنم. دوم اینکه نام راهنمای معنوی خود را بدانم. بنابراین لباسهای راحتی به تن کردیم، پرده ها را کشیدیم و روی دو صندلی بزرگ راحتی نشستیم و ساعتی را تنظیم کردیم تا بعد از ۱۵ دقیقه زنگ بزند. توصیه های شیلا را در فکر داشتم و چشمانم را بستم و سعی کردم آگاهانه نفس بکشم و در ذهنم از خودم میپرسیدم: راهنمای معنوی من کیست؟ و بعد نفس هایم را به طور منظم داخل و خارج میدادم. چند لحظه بعد در تمام بدنم احساس بیحسی کردم بطوری که نمیتوانستم میان دماغ و انگشت شستم تفاوتی قایل شوم. احساس عجیب و خوبی بود و از آن لذت میبردم. احساس میکردم بدنم به آرامی میچرخد اگرچه میدانستم روی صندلی نشستهام. ساعت به صدا درآمد و تکان خوردم و به خودم آمدم. بعد گفتم : «یکبار دیگر از اول شروع کنیم.» دوباره چشمانم را بستم و نفسهایم را شمردم و از سر تا پایم بیحس شدم.
اما اینبار چیزی درونم را پر کرد و احساس خوش به من دست داد. گویی «بدنم نفس میکشید.» جری بعداً برایم گفت صدای مرا شنیده و احساس کرده غرق در شور و جذبه هستم. وقتی زمان به پایان رسید دندانهایم بهم میخورد. کلمه «جذبه» شاید بتواند موقعیت مرا بیان کند. حدود نیم ساعت لرزش دندانهایم ادامه داشت تا دوباره به حالت اولیه برگشتم.
در آن لحظه نمیدانستم چه اتفاقی افتاده اما بعدها فهمیدم نخستین ارتباطم با راهنمای معنوی آبراهام را تجربه کردهام. هرچه بود تجربه ی خوبی بود و دلم میخواست بازهم تکرار شود. من (استر هیکس) و جری تصمیم گرفتیم بازهم به مراقبه ادامه دهیم و این کار نُه ماه به درازا کشید بدون آن که حتی یک روز مراقبهی ما تعطیل شود. در این مدت احساس خوبی داشتیم ولی اتفاق شگفت انگیزی نیفتاد. اما روز عید شکرگزاری در ۱۹۸۵ هنگام مراقبه احساس کردم سرم بی اختیار از این طرف به آن طرف میچرخد. روزهای بعد این اتفاق تکرار شد و احساسی شبیه به پرواز داشتم. چند روز بعد هم این احساس تکرار شد اما روز پنجم احساس کردم که صداهایی از راه بینیام خارج میشود.
جری بلافاصله کاغذ و قلمی آورد و حروفی را که شنید یادداشت کرد: «م ن آ ب ر آ ه ا م ه س ت م . ر ا ه ن م ا ی م ع ن و ی ت و» آبراهام بعدها گفت که آگاهی مفرد نیست بلکه از آگاهی جمعی ما نشأت میگیرد و دارای چندین وجه است. او گفت که دسته هایی از افکار را به سوی من میفرستد، درست مثل امواج رادیویی و من آنها را با لایه های ناخودآگاهم دریافت میکنم. بعد این افکار را ادراک و از طریق کلمات یبان میکنم. سعی من بر آن بود در هنگامی که این افکار به من میرسند بر تنفس خود تمرکز داشته باشم. ارتباط ما در هفته های بعد سریع گسترش پیدا کرد. هجی الفبا از طریق بینی کار دشواری بود اما جری شدیداً هیجان زده شده بود و با پشتکار فراوان سؤالاتی مطرح میکرد و جوابها را به دقت مینوشت. اما یک شب که مشغول تماشای تلویزیون بودیم احساس غریبی به سراغم آمد و دستهایم را فراگرفت. انگشتانم لرزهای غیرارادی داشت و تمایل عجیبی در خود احساس کردم تا به سراغ دستگاه حروفچینی الکترونیکم بروم.
وقتی انگشتانم را روی دکمهی حروف قرار دادم احساس کردم بطور غیرارادی دکمههایی را فشار میدهم و کلمات به تدریج شکل گرفت: من آبراهام هستم. راهنمای معنوی تو، تو را دوست دارم. ما با کمک هم کتابی خواهیم نوشت. بعدها کشف کردیم میتوانم دستانم را روی حروف بگذارم و بعد دیگر کاری نداشتم که بکنم و آبراهام که از حالا به بعدبه جای نام او از کلمه آنها استفاده میکنیم سؤالات جری را پاسخ میگفت. تجربهی شگفت انگیزی بود آنها دوستداشتنی و قابل دسترس بودند. در هر زمان شب و یا روز آماده بودند تا به سوالات ما پاسخ دهند.
آبراهام کیست ؟
ابراهام چگونه خود را معرفی می کند؟ نام ما آبراهام است و ما از قلمرو غیرمادی با شما سخن میگوییم. البته میدانید که خود شما نیز از عالم غیرمادی آمدهاید. بنابراین تفاوت چندانی باهم نداریم. دنیای عادی شما هم بازتابی است از عالم غیرمادی. در حقیقت شما و دنیای دور و برتان گستردگی دنیای انرژی و دنیای غیرمادی هستید. در این قلمرو غیرمادی، از کلمات استفاده نمیکنیم زیرا به زیان نیازی نداریم. ما البته نه زبان داریم که با آن سخن بگوییم و نه گوشی که با آن بشنویم، اگرچه باهم بطورکامل ارتباط داریم زبان غیرمادی ما بر اساس نوسانات انرژی است.ما قصد و نیتمان را به سوی همدیگر ساطع میکنیم و دیگرانی که نیتشان با ما یکی است آن را دریافت میکنند. دنیای شما همینطوراست اما اکثر شما این کار را از یاد بردهاید. هدف ما کمک به شماست تا به یاد بیاوید که بخشی هستید از منبع انرژی، که موجوداتی هستید تبرک شده و دوست داشتنی که به این جهان مادی آمدهاید تا منشأ خلقت باشید .
حضور استر هیکس در فیلم راز
قطعا با فیلم راز اثر راندا برن و محتوای ارائه شده در آن آشنا هستید و فیلم را مشاهده کرده اید . بهتر است بدانید که راندا برن در حقیقت کتاب های استر هیکس را خوانده بود و در چند سمینار از استر هیکس حضور داشت و آنجا بود که متوجه گستردگی قانون جذب شد و تصمیم به ساخت مستند راز و نوشتن کتاب هایی با این موضوع شد . استر هیکس در فیلم راز نقش پر رنگی را ایفا می کند . متاسفانه مقدار زیادی از صحبت های استر هیکس و کل صحبت های جری هیکس از نسخه اولیه فیلم راز حذف شد . به این دلیل که سنگین بودن محتوا برای خیلی از افراد قابل درک نبود .
تعالیم آبراهام هیکس
بر طبق این طرح استر هیکس و جری هیکس، ” آبراهام” ، شامل یک گروه از اشخاص است که توسط استر هیکس تفسیر شده است . آبراهام خود را به عنوان ” یک آگاهی گروهی از ابعاد غیر فیزیکی ” توصیف کردهاست. آنها همچنین گفتنهاند که: ” ما همان چیزی هستیم که شما هستید، و شما پیشروی آن چیزی هستید که ما هستیم . ما همان چیزی هستیم که در قلب همه ادیان قرار دارد. ” آبراهام از استر هیکس این گونه گفته است که هر لحظه از لحظات عاشقانه، هیجان یا شادی خالص احساس میشود، این انرژی منبع است و همین است که آبراهام است.
استر هیکس خود را آبراهام “هوش بی نهایت” مینامد، و در مورد جری میگویند “خالصترین شکل عشق است که من تا کنون تجربه کردهام”. آموزههای او (به نام “تعالیم آبراهام هیکس”) بر اساس این تجربه است. اصول اساسی تعالیم، شامل این میشود که مردم میتوانند واقعیت خود را از طریق توجه و تمرکز خود ایجاد کنند. احساسات، یک سیستم هدایت کننده شخصی است که نشان میدهد که چگونه شخص نزدیک یا دور است که چگونه منبع خود را در مورد موضوع خاص تمرکز میکند. زندگی به معنای سرگرمکننده و آسان است. ماهیت تعالیم آبراهام هیکس از سال ۱۹۸۶ به شرح زیر ارائه شدهاست:
- شخصیت یک فرد دنباله ای از وجود غیر فیزیکی اش است.
- مردم در بدن خود هستند چون آنها تصمیم گرفتهاند که اینطور باشد.
- پایهٔ اولیهٔ زندگی آزادی است؛ هدف از زندگی شادی است؛ نتیجهٔ زندگی، رشد است.
- مردم خالق زندگی خود هستند؛ آنها با افکار و توجه خود، زندگی خود را خلق میکنند.
- هر آنچه که مردم به وضوح با احساسات خود میتوانند تصور کنند، که این امر با ایجاد یک ارتعاش کامل بوقوع میپیوندد، همان چیزی است که آنها میتوانند باشند، یا انجام دهند، یا داشته باشند.
- هر آنچه در زندگی یک فرد وجود دارد خود او آن را خلق کردهاست، که این امر با استفاده از توجه و انرژی و تمرکزی که روی هر چیزی میگذارد به وقوع میپیوندد.
- احساسات نشان میدهد که مردم چه چیزی در زندگیشان خلق میکنند، این خلق خواه به صورت خودآگاه اتفاق میافتد خواه ناخودآگاهانه.
- جهان نیت و قصد افراد را میداند و آنها را ستایش کرده و همراهی میکند.
- زندگی فردی هر کسی او را به این دعوت میکند که به سلامتی و تندرستی خویش توجه کند و بداند که همه چیز به خوبی پیش میرود.
- زندگی به معنای مبارزه نیست بلکه یک فرایند اجازه دادن است.
- مردم خالق زندگی خود در یک مسیر همراه با شادی میباشند که این مسیر مختص و برای هر کس منحصر به فرد است.
- تمایلات فیزیکی ما که در دنیای بیرون متظاهر میشوند مانند پول، روابط، و سبک زندگی موفق ،نتیجهٔ تمرکز بر شادی و احساس خوب است.
- افراد ممکن است اگر بیماری یا دردی در بدن خود نداشته باشند آن را ترک بکنند.
- مردم نمیتوانند بمیرند زندگی آنها ابدی است مرگ بدن جسمانی پایان فردیت یک فرد نیست.
- ماهیت جهان، تأیید زندگی است. جهان، بینهایت، خالق، و هر لحظه در حال گسترش است.
- تمام درخواستهای انسان از قبل اجابت شدهاند.
- فردیت هر کسی نه تنها بخشی از جهان است، بلکه منبع آن نیز میباشد.
کتاب های استر هیکس
نام کتاب | نام انگلیسی کتاب | سال انتشار |
کتاب شروعی دوباره 1 نوشته جری هیکس و استر هیکس | A New Beginning I: Handbook for Joyous Survival, by Jerry and Esther Hicks | 1988 |
کتاب شروعی دوباره 2 نوشته جری هیکس و استر هیکس | A New Beginning II: A Personal Handbook to Enhance your Life, Liberty and Pursuit of Happiness, by Jerry and Esther Hick | 1991 |
کتاب سارا و بخشش دوستان یک پدر نوشته جری هیکس و استر هیکس | Sara and the Foreverness of Friends of a Feather, by Esther and Jerry Hicks | 1995 |
کتاب بخواهید تا به شما داده شود نوشته جری هیکس و استر هیکس | Ask and it is Given: Learning to Manifest Your Desires by Esther and Jerry Hicks | 2005 |
کتاب قدرت شگفت انگیز آرزوی های شما نوشته جری هیکس و استر هیکس | The Amazing Power of Deliberate Intent: Living the Art of Allowing, by Esther and Jerry Hicks | 2005 |
کتاب قانون جذب نوشته جری هیکس و استر هیکس | The Law of Attraction: The Basics of the Teachings of Abraham Esther and Jerry Hicks | 2006 |
کتاب سارا – کتاب اول : سارا رازهای قانون جذب را می آموزد نوشته جری هیکس و استر هیکس | Sara, Book 1: Sara Learns the Secret about the Law of Attraction, by Esther and Jerry Hicks. | 2007 |
کتاب سارا – کتاب دوم : دوستان خوب و بدون پر و بار سلیمان نوشته جری هیکس و استر هیکس | Sara, Book 2: Solomon’s Fine Featherless Friends, by Esther and Jerry Hicks | 2007 |
کتاب سارا – کتاب سوم : یک جغد سخنگو بهتر از هزاران کلام نوشته جری هیکس و استر هیکس | Sara, Book 3: A Talking Owl is Worth a Thousand Words!, by Esther and Jerry Hicks | 2008 |
کتاب قدرت شگفت انگیز احساسات نوشته جری هیکس و استر هیکس | The Astonishing Power of Emotions, by Esther and Jerry Hicks | 2008 |
کتاب پول و قانون جذب نوشته جری هیکس و استر هیکس | Money and the Law of Attraction: Learning to Attract Health, Wealth & Happiness by Esther and Jerry Hicks | 2008 |
کتاب ورتکس نوشته جری هیکس و استر هیکس | The Vortex: Where the Law of Attraction Assembles All Cooperative Relationships by Esther and Jerry Hicks | 2009 |
کتاب رفتن به ورتکس نوشته جری هیکس و استر هیکس | Getting into the Vortex: Guided Meditations CD and User Guide by Esther and Jerry Hicks | 2009 |
بهترین جملات استر هیکس
- کمتر به اطراف نگاه کن، بیشتر تصور کن.
- بزرگترین هدیه ای که می توانید به دیگران بدهید، شادی خودتان است.
- یک باور فقط فکری است که من مدام به آن فکر می کنم.
- اگر آن را می خواهید و انتظارش را دارید، خیلی زود مال شما خواهد شد.
- شما نمی توانید مواظب چیزهای بد باشید و همزمان به چیزهای خوب اجازه دهید. از نظر ارتعاشی امکان پذیر نیست.
- وقتی نگاه خود را به چیزها تغییر دهید، چیزهایی که به آنها نگاه می کنید تغییر می کنند.
- شما تجلی نمی کنید، شما محیطی را ایجاد می کنید که امکان تجلی را فراهم می کند.
- اگر در مورد چیزی هیجان زده نیستید، آن مسیر درستی نیست.